خاطرات شهدای آباده

(( جبهه فرهنگی صدیقین آباده ))

خاطرات شهدای آباده

(( جبهه فرهنگی صدیقین آباده ))

سلام
به نام خدایی که شهدا در قهقه ی مستانه شان نزد او روزی میخورند ...
به یاد خاطرات و عکس ها و دلنوشته هایی که یادآور دوران پر تلاطم دفاع مقدس است
به یاد خاک ها رملی و داغ فکه
به یاد اروند و دجله و کارون
به یاد شلمچه و دوکوهه و طلائیه
یاد شهدایی که به ارباب بی کفن اقتدا کردند
یاد علی اکبر ها و عباس های خمینی
به یاد مسلم و حبیب
به یاد حر و زهیر
به یاد منتظرانی که هر روز سر بریده می شوند ...
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند...

این وبلاگ جهت انتشار خاطرات زیبای رزمندگان شهرستان آباده و استان فارس در دوران دفاع مقدس می باشد.
استفاده از این خاطرات و بازنشر آنها با ذکر منبع و آدرس وبلاگ بلا مانع است .
شادی روح شهیدان صلوات

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

فرمانده ی تیپ هوابرد !!!

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۴۸ ق.ظ

مربی مردی میانسال ، با چهره ای سوخته و استخوانی که درجه ی استواری روی بازو هایش دیده می شد با صدایی رسا و جدی صحبتش را تمام کرد و به طرف جوان برگشت و گفت : 

_ چیه ؟

. سلام استاد . اجازه هست ... ؟

مربی نگاهی به ساعتش انداخت 

_ حالا چه وقت اومدنه ؟ ده دقیقه هست که کلاس شروع شده 

. بله حق با شماست

_ اگه قرار باشه موقع پرش از هواپیما اینطور بی دقت باشید که کارتون زاره 

. باید ببخشید استاد ، تکرار نمیشه .

_ معلومه که دیگه نباید تکرار بشه 

. حالا اجازه هست بشینم سر کلاس ؟

مربی چشمان ریزش را که زیر ابرو های پر پشت و سیاهش پنهان شده بود ، تنگ کرد و نگاه جدی و نافذش را در نگاه او دوخت .

_ بشینی توی کلاس ؟؟!

. با اجازه ی شما

_ نه خیر ... معلومه که اجازه نیست ... فکر کردی شوخی بازیه ؟! نه خیر آقا . ارتش بدون نظم و انضباط و وقت شناسی یک دقیقه هم دوام نمی یاره .

. درسته . حق با شماست استاد ...

_ با این حرفا چیزی حل نمیشه ... حالا شما این بار جریمه میشی تا یادت بمونه سر وقت بیای .

. هر چی شما بفرمایید .

_ بفرمائین . بفرمائین اونجا خارج از کلاس بایستید .

جوان سری تکان داد . اطاعت کرد و چند قدم آن طرف تر ایستاد و از دور حرکات مربی را که به سمت افراد کلاس برگشت و به صحبت هایش ادامه داد زیر نظر گرفت . 

 

 

مربی پوشه اش را مرتب کرد و از اتاقش خارج شد . نگاهی به ساعتش انداخت و از آنجا که هنوز یک ربع به شروع کلاس ماندهبود آرام آرام شروع به قدم زدن کرد . از دور سایه ای را که روی نیمکت ها نشسته بود دید و با خود فکر کرد : باز این نیرو های بیکار برای وقت گذرانی اومدن نشستن ، هیچ توجهی هم نمیکنن که اینجا کلاسه ... با این فکر بر سرعت قدم هایش افزود تا پیش از آمدن سایر شاگردان به او تذکر دهد . 

. سلام استاد

_ سلام . خیلی زود اومدی

. بله استاد . می خواستم دیر نرسم . 

_ بسیار خب . بفرما بشین

پوشه را باز کرد و خود را مشغول مطالعه نشان داد ، اما تمام حواسش به جوان بود و داشت به او فکر میکرد . جوری برخورد کرده بود که تعجب استاد را به خود وا داشته بود .

چند دقیقه بعد شاگردان کلاس چتر بازی یکی به یک از راه رسیدند و روی نیمکت ها نشستند .

مربی کنار یکی از ان ها ایستاد و آهسته پرسید : 

_ اون جوون رو میشناسی ؟

.. همونی که جلسه پیش دیر اومده بود ؟

_ بله ، چه خوب یادت مونده 

.. اونو همه میشناسن

مربی با تعجب بسیار نگاهی به او انداخت و پرسید :

_ چطور ؟ مگه کیه ؟!

.. اون فرمانده تیپ 33 المهدیه

_ بله .... اسمش چیه ؟

.. آذر پیکان

_ حجت الله آذر پیکان ؟؟؟

.. بله 

 

مربی به فکر فرو رفت : پس آذر پیکان اینه ...

با صدای صلوات شاگردان به خودش اومد و متوجه شد که باید درس را شروع کند . با قدم هایی کند و سنگین جلو رفت . رو به روی نیمکت ها ایستاد و در حالی که نگاهش را می دزدید تا در نگاه جوان نیفتد درس را شروع کرد .

 

منبع : http://amoozeshnezami.blogfa.com/post/110

 

 

 

هدیه به روح سردار سرتیپ پاسدار شهید حجت الله آذر پیکان ، فرمانده دلاور تیپ هوابرد 33 المهدی صلوات 

:. شهدای آباده .:

 

سردار شهید حجت الله آذر پیکان

تولد : 1335/6/15 فسا ، روستای یاسریه

فرمانده تیپ هوابرد 33 المهدی

شهادت : 1373/12/23

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۵
سـجــا د حکیمی

شهید حجت الله آذر پیکان

نظرات  (۲)

سلام
مردانی بودن از جنس نور
یادشان گرامی...
ما در مکتب عشق هستیم
حــــــــــــــــــــاظــــــــــــــــــــر
...
ممنون از پستتون
هر روز به وبلاگتون سر میزنم
ولی دیر به دیر مطلب
میذارید
پاسخ:
سلام 
خیلی ممنون به وبلاگم سر میزنید . 
متاسفانه وقت ندارم زیاد . مطالب وبلاگمو قبلا توی www.seddiqin.blogfa.com زدم . 
خوشحال شدم بهم سر زدید . . .
یا زهرا.س.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی