باب من ابواب الله . . .
عید امسال با شهادت بی بی دو عالم ، مادر شهدا ، حضرت زهرا سلام الله علیها مصادف شده است .
گفتم تعطیلات امسال کجا بروم ؟
باز هم ندا دادن هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
شهدا دعوتمان کردند ، کربلای ایران ، جایی که با نام حضرت زهرا سلام الله علیها گره خورده است .
جایی که رزمندگان ما صحنه هایی عاشورایی خلق کردند .
امسال به طلائیه رفتم . . به طلائیه رفتیم تا طلائی شویم . تا عوض شویم ، تا خدایی شویم .
طلائیه نامی آشنا و سرزمینی پر معنی است . قطعه ای از بهشت که در منتهی الیه غرب استان خوزستان و نزدیک مرز ایران و عراق قرار دارد .
از میانه ی جاده ی اهواز-خرمشهر باید به یاد یاران عاشورائی امام حسین علیه السلام تقریبا 72 کیلومتر طی کنیم تا به سرزمین یاران عاشورایی خمینی (ره) برسیم .
طلائیه در روز ها و شب های مربوط به عملیات خیبر شاهد صحنه هایی بود که صد ها سال قبل از آن کربلا آن را دیده بود . کربلا جاودانه ماند و طلائیه نیز یادمان گشت تا برای همیشه یاد و نام یازان عاشورائی خمینی را زنده نگاه دارد .
راهیان نور ، خادمی شهدا ، سفر به مناطق عملیاتی و ... یک مهمانی خدایی هست . این مهمانی نه به اراده ی ما ،و نه به همت ماست . اینجا دعوته !!!
اینجا حساب و کتاب داره ، قربانگاه عاشقان و دلدادگان شهدات سال 59 میشود زیارتگاه عاشقان شهدای سال 92 .
اینجا طلائیه نیست ، اینجا باب من ابوابِ الله هست . شهدا برای این دعوتمون کردند که یه جایی بهشون عشق ورزیدی ، یه جا براشون خرج کردی ، یه جا محبت و علاقتو نشون دادی و در نهایت میخواهند بهت ثابت کنند : تو هم میتونی عند ربهم یُرزقون بشی ...
اینجا مهمونی بزرگ خدایی هست . شهدا منتظر ما هستند . همت منتظرمونه ، حمید باکری ، مهدی باکری ، و ... منتظرمونن .
ضیافتی بزرگ که باید قدرشون دونست .
طلائیه قدم گاه مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیه هست .
طلائیه زیباترین نقطه ی زمین هست . باز هم به سی سال پیش باز میگردیم :
عملیات خیبر ، 1362 ، محور طلائیه:
در عملیات خیبر ، تمام سنگینی عملیات در شکستن طلائیه بود . شکستن طلائیه را هم سپرده بودند به همت و لشکرش . شب اول بنا به دلایلی خط شکسته نشد و تا شب ششم هم آن ها نتوانستند خط را بشکنند .
شب ششم دستور داده شد که باید از وسط حمله کنید . این کار نشدنی بود ، خود همت این را میدانست اما با این حال این دستور را به نیرو هایش ابلاغ کرد
لشکر 27 محمد رسول الله به فرماندهی شهید حاج ابراهیم همت باز هم وارد عمل شد . اما فقط آتش بود که روی بچه ها میبارید . آتش سنگین دشمن عبور رو غیر قابل امکان کرده بود . تمام آتش توپ و خمپاره ی دشمن روی سه راهی شهادت متمرکز شده بود . هر کس از انجا عبور میکرد شهید میشد . تمام نیرو های لشکر 27 محمد رسول الله در طلائیه کربلایی شدند . آتش دشمن بی رحمانه به جان بچه ها افتاده بود . بچه ها اونجا شرمنده شدند . در کمال تاسف نتونستند خط رو بشکنند .
چه زخم زبان هایی که به حاج همت زده میشد . حاج ابراهیم همت ، فاتح خیبر ، سردار رشید اسلام ، تو طلائیه به آخر خط رسید .
دل حاجی خیلی گرفت . گریش گرفته بو.د . بهم گفت : فقط یه گروهان نیرو میخوام بهم بدی .
بهش گفتم : حاجی ! تو خودت فرمانده ی لشکری . از من یه گروهان نیرو میخوای ...
اونجا فهمیدم غربت یعنی چی .
تا اینکه خود حاجی سوار موتورش شد .
سوار بر موتور هایمان به راه افتادیم . حاج همت و میرافضلی جلو میرفتند ، من هم پشت سرشان .
از پایین پد رفتیم روی جاده . عراقی ها روی آن منطقه دید کامل داشتند و به موازات نقطه مرکزی پد تانک مستقر کرده بودند . موتور حاج همت کشید بالا تا برود روی پد ، در یک آن گلوله ی مستقیم تانک شلیک و منفجر شد و سر حاج همت رو با خودش برد .
همسر حاجی میگفت : چشمای ابراهیم خیلی خوشگل بود . خدا هم چشم هاشو برای خودش برداشت .
پیگر بسیاری از رزمندگان لشکر 27 محمد رسوال الله در منطقه ماند و سال ها غبار غربت خورد .
امروز به طلائیه اومدیم تا بدونیم برای این انقلاب ، چه فداکاری ها که نشده است ، چه پیکر های که بی سر نشده ،...
آن روز گذشت و ما امروز زائر این پرستو های عاشق هستیم . شهدایی که خود ، ما را دعوت کردند تا بیاییم و به عشق آنها خدایی شویم .
ادامه دارد ....
سجاد حکیمی
1393/1/1
منبع : TanVir ، Abadehnama
هدیه به روح تمام شهدای عملیات های خیبر و بدر و شهدای طلائیه و جزایر مجنون صلوات
:. شهدای آباده .: